loading...

Content extracted from http://panjerah.blog.ir/rss/?1581193507

بازدید : 602
پنجشنبه 17 ارديبهشت 1399 زمان : 11:23

صبح امروز سامانه‌ی آموزش آنلاین دانشگاه مشکل پیدا کرد. کلاس‌ها یکی‌درمیان تشکیل نشدند. به ازای هرگروه در واتس‌اپ برای هردرس، طومار پیام‌های گله‌ و شکایت و ناسزا و هجو و مسخره‌بازی هم‌کلاسی‌های کوچکم روان شد. برداشتند ساعت کلاس را عوض کردند یک‌شنبه‌ها پنج تا هفت. جبرانی کلاس امروز را هم انداختند هفت تا نه شب، با افطار آن وسطش. ساعت هفت دوباره نتوانستند وارد شوند و منتفی شد. ساعت ده‌ونیم شب استاد در گروه فرمودند که مشکل حل شده و هرکس می‌تواند بیاید سرکلاس و مجدد ساعت دوازده برای کلاس دیگری. و بچه‌هایی که دیرتر دیدند و نرسیدند، گله‌مند شدند که ما خبر نداشتیم. و بچه‌های دیگر گفتند که پیام را همه‌ی جاهای دیگر فرستاده‌اند و تقصیر آن‌ها نبوده که بقیه گوشی‌شان را چک نمی‌کنند. من گوشی‌ام دستم بود. داشتم از خاله می‌پرسیدم تاریخ انقضای خامه اگر گذشته ولی ترش نشده، می‌شود خوردش یا نه؟ پیام را دیدم. سرکلاس نرفتم. لحظه‌ای فکر هم نکردم که ثمر چیدن از خوشه‌های دانش را از دست می‌دهم. داشتم آشپزی می‌کردم. وقت این بود که مرغ‌ها را تکه کنم بخوابانم توی خامه و پیاز و زعفران و در نسیمی‌که پنجره می‌وزد، بوی خاک مرطوب گلدان‌ها را حس کنم و زیرلبی آوازی بخوانم. ساعت هفت‌ونیم من کتری را می‌گذارم بجوشد و چای دم می‌کنم. بیشتر وقت‌ها دارچین، امروز گفتم هل. شکستم و انداختم توی قوری. دفتر و دستکم را جمع می‌کنم، همه‌چیز را کنار می‌گذارم، تا اذان پیش خدایم خلوت می‌کنم. حرف می‌زنم، از روزمره‌هایم، از چیزهایی که مانده ته دلم. ماه رمضان است، وقت افطار دارد، وقت پای سفره‌نشستن با خانواده است، وقت سریال بعد افطار، وقت نماز. شب هنگامه‌ی آرام‌گرفتن است. قسمتی از شب هست که من از همه و از خانواده‌ام فاصله می‌گیرم برای نشستن پشت میز و روشن‌کردن چراغ مطالعه و تنها فکرکردن، نفس‌کشیدن، به صدای نفس‌ها گوش‌دادن. آن بخش روز من اگر نباشد، از خودم فاصله می‌گیرم. مناجات دم افطارم نباشد، از لحظه‌های متعلق به خدا فاصله می‌گیرم. سریال‌های بی‌جان بعد از افطار را نبینیم، وقت همراهی و همنشینی با مام‌بزرگ را از دست می‌دهم. کارشناس دانشکده موقع انتخاب واحد که سراغش می‌روی پرخاش می‌کند که وظیفه‌ی شما درس‌خوندنه و باید در اختیار دانشگاه باشی. و به او ربطی ندارد اگر ساعات درسی‌ام پخش‌وپلا باشد در روزهای مختلف. خب هرکسی این‌طور گفته و فکر کرده می‌تواند به جهنم برود؛ من وسط هفته‌ام را برای مدرسه احتیاج دارم و همان‌قدر که به برنامه‌ام بخورد برای دانشگاه و کلاس‌ها زمان می‌گذارم. صبح تا ساعت ۵ عصر. شنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه. اگر موردی اضطراری پیش آمد، می‌توانیم سر وقت دیگری توافق کنیم، نه آن زمان‌هایی که من برایشان برنامه‌ای دارم. چرا این‌طور فکر می‌کنند که دانشجو بی‌کار در خانه‌اش نشسته و وقت تلف می‌کند، پس نصفه‌شب کلاس تشکیل بدهیم، او که بی‌کار است و در خدمت ماست و بیست نفر هم می‌روند سر کلاس و واقعاً فرقی ندارد برایشان، پس ما هرچه‌قدر که از زمستان تعطیل شده می‌چسبانیم تهش و ترم را در تابستان کش می‌دهیم. چون دانشجو در خانه است و کار دیگری ندارد. من هیچ‌وقت مادر تمام‌وقت نمی‌شوم، هیچ‌وقت در همه‌ی ساعات شبانه‌روز همسر، خواهر، معلم، دوست نمی‌شوم. هرکدام از این‌ها قسمت‌هایی از من خواهند بود و هرکدام این‌ها بنا به اقتضائات‌شان جایگاهی می‌گیرند و سهمی‌از زمان و نیرو. من هیچ‌کدام این‌ها را برای دیگری‌ها فدا نمی‌کنم. برایم مهم نیست شلختگی سازوکارهای شما و این طور شگفت‌انگیزی که خودتان را با آن وفق داده‌اید. هیچ نکوهش و سرزنشی هم بر این شیوه‌ها نمی‌کنم. آمدم این‌جا فقط بنویسم، من نیستم. در این آشوب بی‌شکل ناشناس سردرگم که هرکس یک گوشه‌اش گند می‌زند و تخم فساد می‌کارد و باقی به قهر از روی خشم و نفرت به هم، به خود، می‌پیچند و گره‌ها را کورتر می‌کنند، در این خرابه که معناها را کشته‌اند و اعتقاد را برده‌اند و پوسته‌ی خالی مرده‌اش بوی تعفن گرفته، من لاغر و ترسیده‌ و محروم می‌مانم اما شکل شما را نمی‌گیرم. من مشغول همیشه آدمیزاد بودنم، یک اسیر تمام‌وقت نمی‌شوم.

قیمت و خرید دستکاه نانو گلس اورجینال
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 396
  • بازدید کننده امروز : 395
  • باردید دیروز : 390
  • بازدید کننده دیروز : 387
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3280
  • بازدید ماه : 9156
  • بازدید سال : 18177
  • بازدید کلی : 32562
  • کدهای اختصاصی